انقلاب ما هنر ما
انقلاب ما هنر ما
انقلاب ما هنر ما
شهيد شرعي هرچند روحاني بود ولي در جمع بچه هاي مهندسي جهاد مسوول تبليغات و نماز جماعت نبود. پيک موتوري بود و تکيه کلام هميشگي اش اين بود که: «بگوييد چه کار کنم؟» در کنار اين کار البته وظايف يک روحاني را هم انجام مي داد. آنچه در پي مي آيد صحبت هاي او در شب شهادتش است پيرامون هنر مبتني بر انقلاب اسلامي. اين صحبت ها سال ها در نوار کاستي مهجور مانده بود. حکمت هاي برآمده بر زبان شهيد شرعي، پرتوي از انوار الهي بود که روزهاي آخر، در قلب و کلامش متجلي شده بود. اين، مصداق کامل همان حديث رسول اکرم (ص) است که: هرکس 40 شبانه روز با اخلاص عمل کند، خداوند چشمه هاي حکمت را در قلب او مي جوشاند و بر زبانش جاري مي کند.
بحث هنر يکي از مسائلي است که در انقلاب هنوز که هنوز است حل نشده باقي مانده است. چند دليل در اين باره وجود دارد. يکي اينکه هنر به معناي رايج روزش معمولاً در سيطره کساني بوده که ارزش هاي اسلامي برايشان جاافتاده نبوده و بعد از انقلاب هم طبيعي بود که تا مدتي آنها صحنه گردان مسائل هنري باشند. اما مساله بسيار مهم تر اين است که ما تا يک مدتي بعد از انقلاب و حتي الان، علوم انساني را به عنوان علم نگاه مي کنيم يعني مانند علوم تجربي با آن برخورد مي کنيم. فکر مي کرديم همان روابطي که در فيزيک و شيمي کشف کرديم و يا آن چيزهايي که در فيزيک کيهاني و هسته اي دسترسي پيدا کرديم، همان روابط هم در علوم انساني حاکم است. هرچيزي که به نام علم مطرح شد، تقريباً براي همه غيرقابل خدشه بود.
يک خودباختگي اي در مقابل جهان علم براي ما به وجود آمده بود، هرچيزي که از موضع علم بيان مي شد، خودمان را در مقابلش خلع سلاح مي ديديم. هنر وقتي که بعد تخصصي پيدا مي کند، يک چيزي مي شود شبيه علم که مختص صاحب نظران است و ديگر آنجاهايي که صحبت از سبک هاي هنري مي شد، بچه هاي مذهبي اجازه اظهار نظر در اين موارد را نداشتند. به عنوان يک امر تخصصي کساني بايد ابراز نظر مي کردند و صحنه گردان نظرات هنري بودند که يک مراحلي را گذرانده باشند و به عنوان متخصص اين امر شناخته شده باشند.
اما هنر مفهوم گسترده اي است که در کليه روابط انساني سايه مي افکند؛ چون اساس مفاهيم بشري است. وقتي ما يک مفهوم را به گونه اي که دلنشين باشد، به ديگران انتقال مي دهيم يعني کار هنري ارائه مي دهيم. کار هنري، کار انتقال مفاهيم است و اصلاً در رابطه با مفاهمه است که هنر مفهوم پيدا مي کند. هنر به عنوان يک ابزار مهم روابط انساني دقيقاً چيزي است که بايد زيرمجموعه مفاهيم اسلامي باشد و اگر ما اين گونه با هنر برخورد کنيم، اساساً قالب هاي هنري را تغيير مي دهيم و تغيير مي کند، چه بخواهيم و چه نخواهيم. اگر بپذيريم هر آنچه که در غرب مي گذرد، به عنوان هنر، چه در بحث هنرهاي هفت گانه و چه در حوزه هاي عاميانه آن، در رابطه با اين است که يک ايده، يک پيام و يا يک مفهوم از هنرمند به هنرپذير منتقل مي شود، هنر ابزاري مي شود براي انتقال اين مفاهيم. آن وقت اگر نقش ابزاري هنر پذيرفته شود، آن چيزي را که هنر منتقل مي کند، بر اين ابزار تأثير خواهد گذاشت. مثلاً شما هيچ گاه براي اينکه بخواهيد مشخص کنيد که يک قطعه گونيا هست يا نه از چکش استفاده نمي کنيد، از گونيا استفاده مي کنيد چون اين کار ابزار خاص خودش را طلب مي کند.
در مفاهيمي که بين بشر و روابط بشري منتقل مي شود، چه مفاهيم سخيف باشد و چه مفاهيم عالي، ابزار مخصوص خودش را مي طلبد. به سير تبليغات تجاري غرب که نگاه مي کنيد، براي اينکه روحيه مصرف گرايي را بيشتر گسترش بدهند، از ابزار تحريک قواي شهواني (حالا يا حرص يا شهوت جنسي) استفاده مي کنند.
ما بعد از انقلاب که ضرورت کار هنري را حس کرديم، براي يک مدت طولاني و شايد هم الان فکر مي کرديم که تکنيک يک ابزاري است که مي خواهد مفهومي را منتقل کند، وقتي ما اين مفهوم را عوض کنيم، مي توانيم از اين تکنيک استفاده کنيم. اما اگر روابط و ارزش ها و مفاهيمي که در اساس هنر هستند را تغيير بدهيم، هنر هم تغيير خواهد کرد ما بايد اين را بپذيريم که انقلاب اسلامي داراي يک پيام خاص است و در روابط بيروني و دروني خودش را صاحب نظر مي داند و معتقد است که يک انقلابي را در تمدن بشري ايجاد کرده، هنر هم که يکي از جلوه هاي اين تمدن است، دقيقاً به عنوان يک زيرمجموعه بايد تابع کل مجموع تغيير پيدا کند. اينجاست که قالب شکني در هنر خيلي اهميت پيدا مي کند نه تنها بايد تکنيک ها را بشناسيم بلکه مباني هنر را در جهان بررسي مي کنيم، بدون اينکه هيچ گونه حلقه مفقوده اي داشته باشد، مي توانيم روابط هنري را تا بينش فلسفي الحادي و مادي جلو ببريم. اين پيوستگي ميان بينش فلسفي الحادي و هنر در غرب و شرق وجود دارد. همين پيوستگي در بينش الهي و هنر اسلامي هم بايد وجود داشته باشد که ما هنوز خيلي کم در اين زمينه ها کار کرديم و معمولاً کارهايي را هم ارائه داديم، روي همان روحيه حزب اللهي بچه هاي معتقد و متدين بوده. اين قالب هاي هنري آن پيامي که جنگ و شهادت دارد را نمي توانند منتقل کنند.
وقتي مي خواهيم دوربين را برداريم و شهادت را به تصوير بکشيم مي بينيم اين واقعيت به عنوان يک مفهوم عقب افتاده در مجامع هنري مطرح است. يعني در معادلات هنري جهان هيچ جايگاهي براي اين ارزش لحاظ نشده که بخواهد تکنيک هاي مناسب براي ارائه اين مضامين ايجاد شود. وقتي هم که برمي گرديم به اينکه از همان تکنيک هاي تثبيت شده در جهان هنر براي بيان اين واقعيت ها استفاده کنيم دستمان بسته است و هميشه کار نامناسب ارائه مي دهيم، ما بايد برويم هنر را هم زبان ارزش هايمان بکنيم. هرچيزي که نام هنر به خودش مي گيرد بايد دقيقاً بر اساس ارزش هاي انقلابي مان تمرين بشود و دقيقاً بر همان اساس تکنيک هايش کشف شود ما زبان را نمي توانيم از شرق و غرب بگيريم چون داريم يک مفاهيمي را ارائه مي کنيم که قابل ادراک براي آنها نيست و آنها نمي توانند تصوير و تصوري از آن داشته باشند تا اينکه بتوانند تمريني از آن داشته باشند تا اينکه بتوانند تکنيک مناسبي براي اين مفاهيم ارائه کنند. اين کار ماست و اگر اين کار را نکنيم در معادلات فرهنگي جهان ضربه پذير مي شويم.
در هجوم فرهنگي اي که غرب و شرق براي ما ترسيم کرده، ما مي خواهيم با ابزار فرهنگي دشمن کار بکنيم و ابزار فرهنگي دشمن را استفاده کردن به معني اين است که دشمن دارد ما را دور مي زند. ابزار فرهنگي مثل ابزار نظامي نيست که مثلا بگوييم ما يک تانک از آنها گرفتيم و دقيقاً يک ساعت قبل از اين در دست دشمن بوده و الان که دست ماست از آن عليه دشمن استفاده مي کنيم. ابزار فرهنگي پيام خاص خودش را هم دنبال مي کند.
چرا هنوز مساله اينکه سوژه هاي هنري سينمايي چطور شکل مي گيرد حل نشده؟ ما هنوز نتوانستيم مساله استفاده ابزاري از زن در فيلم را که براي بالا بردن جذابيت است، حل کنيم؟ و از آن طرف هم نتوانستيم کارهاي گيرا و جذابي را بدون اينکه ابزارهاي آنها را به کار ببريم، ارائه کنيم و اگر هم ارائه کنيم بسيار کم رنگ است چون ما با ملاک ها و معيارهاي آنها مي خواهيم هنر اسلامي خلق کنيم. اصلاً آن معيارها براي اينجا ساخته نشده است. مثل اينکه ما دماسنج را برداريم و بخواهيم طول را با آن اندازه بگيريم! هنر هم همين طور است وقتي که ماهيت مفهوم تغيير مي کند، وقتي داريم يک چيز جديد را به دنيا عرضه مي کنيم، وقتي تمام ارزش هايي که تا به حال در زندگي بشر مطرح بوده -مخصوصاً ارزش هايي که بعد از رنسانس مطرح شده- دقيقاً ارزش هاي مادي بوده و ما داريم وراي تمام اينها صحبت مي کنيم بايد معادلات خاص خودش را هم ترسيم کنيم تا نتيجه بدهد. ما مي آييم معادلات آنها را برمي داريم، مجهولات خودمان را مي گذاريم داخل آن معادلات و مي خواهيم که آن معادله جواب بدهد. معادله مان نامعادله مي شود. توازنش بهم مي خورد، مخصوصاً بچه هاي مسلمان در صحنه هنر اين روحيه را بايد داشته باشند. يعني دقيقاً بدانند اين مفهوم چه زباني را براي ارائه مي پذيرد. روايت فتح يکي از اين کارهاست. دقيقاً قالب هاي هنري را شکست در ارائه مضمون. البته نمي خواهم بگويم اين کاري است که دقيقاً به تکامل رسيده اما به عنوان يک کاري که از طرف بچه هاي مسلمان ساخته شده در همان محدوده امکانات و توانمندي هاي خودشان موفق بوده. يعني اگر توانستيد در ارائه مفهوم جبهه و جنگ بيننده را به گريه بيندازيد موفق هستيد. اگر توانستيد بيننده را پاي تلويزيون ميخکوب کنيد موفق هستيد.
همان کارها را قسمت هاي ديگر هنري هم در جنگ ارائه مي دهد. خيلي کارهاي هنري در موضوع داشتيم. اما وقتي که مي نشينيد پاي اين فيلم ها مي بينيد چون مفهوم جنگ براي آنها مشخص نيست به جاي اين که بيايند معنوي اش کنند به مسلخ برده اندش. يعني همان معيارهاي هنري غرب و شرق را خواسته اند اينجا ارائه کنند. آن معيارها که آنجا به عنوان هنر مطرح مي شده وقتي مي آيد در قالب ارزش هاي انقلاب تعريف بي هنري را به خودش مي گيرد.
اين مسير ارزش ها تا هنر الهي را ما بايد پيدا کنيم و ادامه بدهيم. من وقتي روايت فتح را مي ديدم کاري بود که معيارهاي موجود هنر را ندارد اما پيامي را که بايد از واقعيت برساند تا حد بالايي ارائه مي دهد.
حالا جالب اين است که همين بچه حزب اللهي ها مورد تمسخر و تحقير اهالي هنر قرار مي گيرند. اين را بايد بدانيم که اگر ما واقعاً به مفاهيم والاي انقلااب که دنيا را تغيير مي دهد معتقد باشيم و اگر خودمان را وابسته اين ارزش ها حس کنيم، اين تحقيرها لازم است که ما بزرگ شويم. اين تحقيرها را ما بايد به عنوان نشانه موفقيت کارمان تلقي کنيم. چون اگر کارمان موفق نبود آن کساني که با آن بينش دارند در حوزه هنر کار مي کنند اينها را نمي گزيدند. اگر کار ما در قالب هنري آنها ارائه مي شد آنها مي پسنديدند و اگر آنها بپسندند عيب است. چرا؟ چون آنها با معياري مي پسندند که آن معيار با ارزش هاي ما تطابق ندارد.
در صحنه جنگ فرهنگي هم بايد معتقد باشيم که داريم مفهوم جديدي از زندگي و تمدن را ارائه مي دهيم. مثلاً آزادي در ديدگاه ما يک مفهوم جديد دارد که مساوي با بندگي و عبوديت در برابر خداست در حالي که در غرب رهايي مطلق است. مفاهيم ديگر هم همين طور است. اصلاً به خاطر اين مفاهيم جديدي که ارائه کرده ايم جنگ ما ادامه دارد. اگر ما دست از ارزش هايمان برداريم مسلم است که فردا نه تنها صلح مي کنيم، بلکه تمام امکانات جهاني که الان از ما دريغ شده را کامل در اختيارمان مي گذارند. مثلاً اگر بگوييم نه شرقي، نه غربي را پس گرفتيم و همين ارزش هاي موجود جهان را بپذيريم، جنگ تمام مي شود. درواقع جنگ تابع فرهنگ است. يعني مفاهيم فرهنگي در جنگ هستند و نمود نظامي پيدا کرده اند. اگر به اين معتقد باشيم جنگ فرهنگي عظيم تر از جنگ نظامي است.
همت را بلند بگيريد، چه اشکال دارد، فکر کنيد شما مي خواهيد روش هاي تحقق هنر اسلامي را ارائه بدهيد؟! چه اشکال دارد يک جوان مسلمان اين طور فکر کند. بايد نيت را بلند بگيريم و بدانيم که اسلام هنوز خيلي از قله ها را بايد فتح کند. توي درگيري هاي نظامي محسوس است اما در جنگ فرهنگي اين موضوع محسوس نيست، دشمن مي آيد دورمان مي زند و آن وقت خودمان هم نمي فهميم. ما در مواضع هنر هم يک جاهايي را بايد فتح کنيم که فتح نشده باقي مانده به شرط اينکه با اين درد برخورد کنيم. در تکنولوژي هم همين طور است. اگر ما بدانيم که دنيا دارد از راه تکنولوژي ما را دور مي زند مي فهميم که انقلاب بايد يک جاهاي ديگري را هم فتح کند و آن فتح دروازه هاي تکنولوژي است.
اگر ما هدف را شناختيم ابزار مناسب با آن هدف را تهيه مي کنيم، مشکل است. اشکالي ندارد ولي بدانيم که نداريم تا آن سوز فقدان مسائل را وادار مي کند که برويم دنبال آن و اين اولين قدم است. و از هيچ کس هم نبايد انتظار داشته باشيم، جز بچه هاي مسلمان. و چه کسي هست که بيشتر از اين بچه ها صلاحيت داشته باشد؟
منبع: نشريه همشهري قرآن (آيه) شماره2
بحث هنر يکي از مسائلي است که در انقلاب هنوز که هنوز است حل نشده باقي مانده است. چند دليل در اين باره وجود دارد. يکي اينکه هنر به معناي رايج روزش معمولاً در سيطره کساني بوده که ارزش هاي اسلامي برايشان جاافتاده نبوده و بعد از انقلاب هم طبيعي بود که تا مدتي آنها صحنه گردان مسائل هنري باشند. اما مساله بسيار مهم تر اين است که ما تا يک مدتي بعد از انقلاب و حتي الان، علوم انساني را به عنوان علم نگاه مي کنيم يعني مانند علوم تجربي با آن برخورد مي کنيم. فکر مي کرديم همان روابطي که در فيزيک و شيمي کشف کرديم و يا آن چيزهايي که در فيزيک کيهاني و هسته اي دسترسي پيدا کرديم، همان روابط هم در علوم انساني حاکم است. هرچيزي که به نام علم مطرح شد، تقريباً براي همه غيرقابل خدشه بود.
يک خودباختگي اي در مقابل جهان علم براي ما به وجود آمده بود، هرچيزي که از موضع علم بيان مي شد، خودمان را در مقابلش خلع سلاح مي ديديم. هنر وقتي که بعد تخصصي پيدا مي کند، يک چيزي مي شود شبيه علم که مختص صاحب نظران است و ديگر آنجاهايي که صحبت از سبک هاي هنري مي شد، بچه هاي مذهبي اجازه اظهار نظر در اين موارد را نداشتند. به عنوان يک امر تخصصي کساني بايد ابراز نظر مي کردند و صحنه گردان نظرات هنري بودند که يک مراحلي را گذرانده باشند و به عنوان متخصص اين امر شناخته شده باشند.
اما هنر مفهوم گسترده اي است که در کليه روابط انساني سايه مي افکند؛ چون اساس مفاهيم بشري است. وقتي ما يک مفهوم را به گونه اي که دلنشين باشد، به ديگران انتقال مي دهيم يعني کار هنري ارائه مي دهيم. کار هنري، کار انتقال مفاهيم است و اصلاً در رابطه با مفاهمه است که هنر مفهوم پيدا مي کند. هنر به عنوان يک ابزار مهم روابط انساني دقيقاً چيزي است که بايد زيرمجموعه مفاهيم اسلامي باشد و اگر ما اين گونه با هنر برخورد کنيم، اساساً قالب هاي هنري را تغيير مي دهيم و تغيير مي کند، چه بخواهيم و چه نخواهيم. اگر بپذيريم هر آنچه که در غرب مي گذرد، به عنوان هنر، چه در بحث هنرهاي هفت گانه و چه در حوزه هاي عاميانه آن، در رابطه با اين است که يک ايده، يک پيام و يا يک مفهوم از هنرمند به هنرپذير منتقل مي شود، هنر ابزاري مي شود براي انتقال اين مفاهيم. آن وقت اگر نقش ابزاري هنر پذيرفته شود، آن چيزي را که هنر منتقل مي کند، بر اين ابزار تأثير خواهد گذاشت. مثلاً شما هيچ گاه براي اينکه بخواهيد مشخص کنيد که يک قطعه گونيا هست يا نه از چکش استفاده نمي کنيد، از گونيا استفاده مي کنيد چون اين کار ابزار خاص خودش را طلب مي کند.
در مفاهيمي که بين بشر و روابط بشري منتقل مي شود، چه مفاهيم سخيف باشد و چه مفاهيم عالي، ابزار مخصوص خودش را مي طلبد. به سير تبليغات تجاري غرب که نگاه مي کنيد، براي اينکه روحيه مصرف گرايي را بيشتر گسترش بدهند، از ابزار تحريک قواي شهواني (حالا يا حرص يا شهوت جنسي) استفاده مي کنند.
ما بعد از انقلاب که ضرورت کار هنري را حس کرديم، براي يک مدت طولاني و شايد هم الان فکر مي کرديم که تکنيک يک ابزاري است که مي خواهد مفهومي را منتقل کند، وقتي ما اين مفهوم را عوض کنيم، مي توانيم از اين تکنيک استفاده کنيم. اما اگر روابط و ارزش ها و مفاهيمي که در اساس هنر هستند را تغيير بدهيم، هنر هم تغيير خواهد کرد ما بايد اين را بپذيريم که انقلاب اسلامي داراي يک پيام خاص است و در روابط بيروني و دروني خودش را صاحب نظر مي داند و معتقد است که يک انقلابي را در تمدن بشري ايجاد کرده، هنر هم که يکي از جلوه هاي اين تمدن است، دقيقاً به عنوان يک زيرمجموعه بايد تابع کل مجموع تغيير پيدا کند. اينجاست که قالب شکني در هنر خيلي اهميت پيدا مي کند نه تنها بايد تکنيک ها را بشناسيم بلکه مباني هنر را در جهان بررسي مي کنيم، بدون اينکه هيچ گونه حلقه مفقوده اي داشته باشد، مي توانيم روابط هنري را تا بينش فلسفي الحادي و مادي جلو ببريم. اين پيوستگي ميان بينش فلسفي الحادي و هنر در غرب و شرق وجود دارد. همين پيوستگي در بينش الهي و هنر اسلامي هم بايد وجود داشته باشد که ما هنوز خيلي کم در اين زمينه ها کار کرديم و معمولاً کارهايي را هم ارائه داديم، روي همان روحيه حزب اللهي بچه هاي معتقد و متدين بوده. اين قالب هاي هنري آن پيامي که جنگ و شهادت دارد را نمي توانند منتقل کنند.
وقتي مي خواهيم دوربين را برداريم و شهادت را به تصوير بکشيم مي بينيم اين واقعيت به عنوان يک مفهوم عقب افتاده در مجامع هنري مطرح است. يعني در معادلات هنري جهان هيچ جايگاهي براي اين ارزش لحاظ نشده که بخواهد تکنيک هاي مناسب براي ارائه اين مضامين ايجاد شود. وقتي هم که برمي گرديم به اينکه از همان تکنيک هاي تثبيت شده در جهان هنر براي بيان اين واقعيت ها استفاده کنيم دستمان بسته است و هميشه کار نامناسب ارائه مي دهيم، ما بايد برويم هنر را هم زبان ارزش هايمان بکنيم. هرچيزي که نام هنر به خودش مي گيرد بايد دقيقاً بر اساس ارزش هاي انقلابي مان تمرين بشود و دقيقاً بر همان اساس تکنيک هايش کشف شود ما زبان را نمي توانيم از شرق و غرب بگيريم چون داريم يک مفاهيمي را ارائه مي کنيم که قابل ادراک براي آنها نيست و آنها نمي توانند تصوير و تصوري از آن داشته باشند تا اينکه بتوانند تمريني از آن داشته باشند تا اينکه بتوانند تکنيک مناسبي براي اين مفاهيم ارائه کنند. اين کار ماست و اگر اين کار را نکنيم در معادلات فرهنگي جهان ضربه پذير مي شويم.
در هجوم فرهنگي اي که غرب و شرق براي ما ترسيم کرده، ما مي خواهيم با ابزار فرهنگي دشمن کار بکنيم و ابزار فرهنگي دشمن را استفاده کردن به معني اين است که دشمن دارد ما را دور مي زند. ابزار فرهنگي مثل ابزار نظامي نيست که مثلا بگوييم ما يک تانک از آنها گرفتيم و دقيقاً يک ساعت قبل از اين در دست دشمن بوده و الان که دست ماست از آن عليه دشمن استفاده مي کنيم. ابزار فرهنگي پيام خاص خودش را هم دنبال مي کند.
چرا هنوز مساله اينکه سوژه هاي هنري سينمايي چطور شکل مي گيرد حل نشده؟ ما هنوز نتوانستيم مساله استفاده ابزاري از زن در فيلم را که براي بالا بردن جذابيت است، حل کنيم؟ و از آن طرف هم نتوانستيم کارهاي گيرا و جذابي را بدون اينکه ابزارهاي آنها را به کار ببريم، ارائه کنيم و اگر هم ارائه کنيم بسيار کم رنگ است چون ما با ملاک ها و معيارهاي آنها مي خواهيم هنر اسلامي خلق کنيم. اصلاً آن معيارها براي اينجا ساخته نشده است. مثل اينکه ما دماسنج را برداريم و بخواهيم طول را با آن اندازه بگيريم! هنر هم همين طور است وقتي که ماهيت مفهوم تغيير مي کند، وقتي داريم يک چيز جديد را به دنيا عرضه مي کنيم، وقتي تمام ارزش هايي که تا به حال در زندگي بشر مطرح بوده -مخصوصاً ارزش هايي که بعد از رنسانس مطرح شده- دقيقاً ارزش هاي مادي بوده و ما داريم وراي تمام اينها صحبت مي کنيم بايد معادلات خاص خودش را هم ترسيم کنيم تا نتيجه بدهد. ما مي آييم معادلات آنها را برمي داريم، مجهولات خودمان را مي گذاريم داخل آن معادلات و مي خواهيم که آن معادله جواب بدهد. معادله مان نامعادله مي شود. توازنش بهم مي خورد، مخصوصاً بچه هاي مسلمان در صحنه هنر اين روحيه را بايد داشته باشند. يعني دقيقاً بدانند اين مفهوم چه زباني را براي ارائه مي پذيرد. روايت فتح يکي از اين کارهاست. دقيقاً قالب هاي هنري را شکست در ارائه مضمون. البته نمي خواهم بگويم اين کاري است که دقيقاً به تکامل رسيده اما به عنوان يک کاري که از طرف بچه هاي مسلمان ساخته شده در همان محدوده امکانات و توانمندي هاي خودشان موفق بوده. يعني اگر توانستيد در ارائه مفهوم جبهه و جنگ بيننده را به گريه بيندازيد موفق هستيد. اگر توانستيد بيننده را پاي تلويزيون ميخکوب کنيد موفق هستيد.
همان کارها را قسمت هاي ديگر هنري هم در جنگ ارائه مي دهد. خيلي کارهاي هنري در موضوع داشتيم. اما وقتي که مي نشينيد پاي اين فيلم ها مي بينيد چون مفهوم جنگ براي آنها مشخص نيست به جاي اين که بيايند معنوي اش کنند به مسلخ برده اندش. يعني همان معيارهاي هنري غرب و شرق را خواسته اند اينجا ارائه کنند. آن معيارها که آنجا به عنوان هنر مطرح مي شده وقتي مي آيد در قالب ارزش هاي انقلاب تعريف بي هنري را به خودش مي گيرد.
اين مسير ارزش ها تا هنر الهي را ما بايد پيدا کنيم و ادامه بدهيم. من وقتي روايت فتح را مي ديدم کاري بود که معيارهاي موجود هنر را ندارد اما پيامي را که بايد از واقعيت برساند تا حد بالايي ارائه مي دهد.
حالا جالب اين است که همين بچه حزب اللهي ها مورد تمسخر و تحقير اهالي هنر قرار مي گيرند. اين را بايد بدانيم که اگر ما واقعاً به مفاهيم والاي انقلااب که دنيا را تغيير مي دهد معتقد باشيم و اگر خودمان را وابسته اين ارزش ها حس کنيم، اين تحقيرها لازم است که ما بزرگ شويم. اين تحقيرها را ما بايد به عنوان نشانه موفقيت کارمان تلقي کنيم. چون اگر کارمان موفق نبود آن کساني که با آن بينش دارند در حوزه هنر کار مي کنند اينها را نمي گزيدند. اگر کار ما در قالب هنري آنها ارائه مي شد آنها مي پسنديدند و اگر آنها بپسندند عيب است. چرا؟ چون آنها با معياري مي پسندند که آن معيار با ارزش هاي ما تطابق ندارد.
در صحنه جنگ فرهنگي هم بايد معتقد باشيم که داريم مفهوم جديدي از زندگي و تمدن را ارائه مي دهيم. مثلاً آزادي در ديدگاه ما يک مفهوم جديد دارد که مساوي با بندگي و عبوديت در برابر خداست در حالي که در غرب رهايي مطلق است. مفاهيم ديگر هم همين طور است. اصلاً به خاطر اين مفاهيم جديدي که ارائه کرده ايم جنگ ما ادامه دارد. اگر ما دست از ارزش هايمان برداريم مسلم است که فردا نه تنها صلح مي کنيم، بلکه تمام امکانات جهاني که الان از ما دريغ شده را کامل در اختيارمان مي گذارند. مثلاً اگر بگوييم نه شرقي، نه غربي را پس گرفتيم و همين ارزش هاي موجود جهان را بپذيريم، جنگ تمام مي شود. درواقع جنگ تابع فرهنگ است. يعني مفاهيم فرهنگي در جنگ هستند و نمود نظامي پيدا کرده اند. اگر به اين معتقد باشيم جنگ فرهنگي عظيم تر از جنگ نظامي است.
همت را بلند بگيريد، چه اشکال دارد، فکر کنيد شما مي خواهيد روش هاي تحقق هنر اسلامي را ارائه بدهيد؟! چه اشکال دارد يک جوان مسلمان اين طور فکر کند. بايد نيت را بلند بگيريم و بدانيم که اسلام هنوز خيلي از قله ها را بايد فتح کند. توي درگيري هاي نظامي محسوس است اما در جنگ فرهنگي اين موضوع محسوس نيست، دشمن مي آيد دورمان مي زند و آن وقت خودمان هم نمي فهميم. ما در مواضع هنر هم يک جاهايي را بايد فتح کنيم که فتح نشده باقي مانده به شرط اينکه با اين درد برخورد کنيم. در تکنولوژي هم همين طور است. اگر ما بدانيم که دنيا دارد از راه تکنولوژي ما را دور مي زند مي فهميم که انقلاب بايد يک جاهاي ديگري را هم فتح کند و آن فتح دروازه هاي تکنولوژي است.
اگر ما هدف را شناختيم ابزار مناسب با آن هدف را تهيه مي کنيم، مشکل است. اشکالي ندارد ولي بدانيم که نداريم تا آن سوز فقدان مسائل را وادار مي کند که برويم دنبال آن و اين اولين قدم است. و از هيچ کس هم نبايد انتظار داشته باشيم، جز بچه هاي مسلمان. و چه کسي هست که بيشتر از اين بچه ها صلاحيت داشته باشد؟
منبع: نشريه همشهري قرآن (آيه) شماره2
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}